گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر اثنی عشری
جلدششم
[سوره هود ( 11 ): آیه 87 ] ...



ص : 122
( قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ ( 87
بعد از آن بر سبیل استهزاء و تهکم:
قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَ لاتُکَ تَأْمُرُكَ: گفتند اي شعیب آیا نمازهائی که گزاري فرمان دهد تو را، أَنْ نَتْرُكَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا: به تکلیف
اینکه ما واگذاریم و ترك کنیم آنچه پرستیدهاند پدران ما از بتان. چون شعیب علیه السّلام بسیار نماز بجا میآورد و میفرمود: نماز
مانع از شرّ و ناهی از فحشاء و منکر است، لذا قوم گفتند: نمازي که گمان میکنی امر به خیر و نهی از شر نماید تو را، فرمان داده به
تکلیف اینکه ترك کنیم کیش بتپرستی پدران خود را یا صلاة کنایه از دین باشد، یعنی دین تو ما را چنین تکلیفی نماید. أَوْ أَنْ
نَفْعَلَ فِی أَمْوالِنا ما نَشؤُا: یا دست بداریم از آنچه بجا آوریم در مالهاي خود آنچه خواهیم از نقصان کیل و وزن، یا بازگرفتن قیمت،
یا قطع اطراف دراهم و دنانیر. بعد بعنوان سرزنش گفتند: إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ: بدرستیکه تو هر آینه بردباري در امور و با رشد
صفحه 80 از 241
و صلاح هستی. به این کلام، اراده ضدّ آن نمودند، یعنی تو سفیه و غاوي هستی، یا آنکه چون تو حلیم و رشید هستی نزد مردم،
پس این نوع سخنان از تو بدیع و بعید است.
ص: 123
[سوره هود ( 11 ): آیه 88 ] ... ص : 123
قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَۀٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَ ناً وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْ لاحَ
( مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ ( 88
قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ: گفت شعیب اي قوم من، خبر دهید مرا. إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَۀٍ مِنْ رَبِّی: اگر باشم بر حجت و بصیرت و برهانی از
جانب پروردگار خود.
وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَ ناً: و روزي داده باشد مرا از جانب خود روزي نیکو، یعنی نبوت و رسالت، یا مال حلال بیخیانت. چه مروي
که شعیب متمول و صاحب جمعیت و داراي مال و منال بود. یا مرا دولت کمال و تکمیل ارزانی داشته و سعادت روحانی «1» است
عطا فرموده، روا باشد که من در وحی الهی خیانت ورزم؟ البته عقل رخصت این معنی نخواهد داد. حاصل آنکه آیه شریفه استفهام
به داعی تنبیه و تقریر است، یعنی اگر من داراي برهان و حجّت و بیّنه و نصرت باشم از خداي خود و مرا روزي حلال و پاکیزه یا
علم و معرفت یا نبوت مرحمت نموده باشد، شایسته خواهد بود که من ناحق و خلاف رضاي خداوند به حقّ رفتار کنم.
وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ: و من نمیخواهم اینکه خلاف کنم شما را. إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ: به آن چیزي که شما را نهی میکنم از آن،
یعنی من نمیخواهم تا شما را چیزي فرمایم و آن نکنم. یا شما را از چیزي نهی کنم و خود مرتکب آن شوم، بلکه از هرچه شما را
نهی کنم خود نیز از آن باز میایستم، چه حق واعظ و ناصح آنست که اول خود اقدام نماید به آنچه مردمان را امر یا نهی
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 188 )
ص: 124
فرماید. إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ: اراده ندارم مگر به صلاح آوردن کارهاي شما.
مَا اسْتَطَعْتُ: مادامی که توانم اصلاح کنم، یعنی من هر قدر بتوانم همیشه خیر و صلاح شما را خواهم تا زنده باشم، و عادات انبیاي
عظام همین روش پسندیده بود که همیشه خیر امّت را میخواستند.
تنبیه: در این اجوبه ثلاثه بر نسق مذکور، آگاهی است بر آنکه عامل را واجب است در هرچه بجا آورد یا ترك میکند، مراعات
حقوق ثلاثه را بنماید که اهم و اعلاي آن حق اللّه و دوم حق نفس و سوم حق مردم.
وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ: و نیست توفیق من در اصلاح امور یا رسیدن بسر منزل صواب و صلاح مگر به هدایت و معاونت و لطف الهی.
تبصره: توفیق عبارت است از هر لطفی که مکلف نزد آن اختیار طاعت را نماید به عبارت اخري: مهیّا ساختن اسباب و رفع موانع
نسبت به مطلوب. بنابر این تمسک کاهلان در طاعات و سستی کنندگان در خیرات به اینکه توفیق رفیق نیست یا نعمتی است که به
هرکس ندهند، هر آینه تماما بیوجه خواهد بود زیرا سلامتی و توانائی و تمکین و فراهم بودن اسباب و نبودن مانع شرعی، اینها
توفیق به جانب خیر است، غفلت و سستی موجب شود که سعادات ابدیه از شخص فوت شود.
عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ: بر ذات احدیت الهی توکل نمایم که قادر است بر همه چیز و غیر او عاجزند. واگذاشتم امر خود را به او و تمسک
نمایم به طاعت او و راضی هستم به تدبیر او. وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ: و بدرگاه سبحانی بازگردم در هر چه قصد کنم.
اشاره است به آنکه اهتدا بدون توفیق و لطف الهی که آن اقدار و تمکین و نصب ادلّه و ازاحه « وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ » تذکره: قوله
صفحه 81 از 241
علّت و ارسال رسل و انزال کتب است، حاصل نمیشود.
اشاره به محض توحید است که اقصی مراتب علم باشد به سبب اعتماد و اتّکال به حضرت احدیت و فوز به « عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ » و قوله
مقام رضا و تسلیم و انتفاء حیثیت.
ص: 125
اشاره است به معرفت معاد و بازگشت به عطا و ثواب نامتناهی خالق العباد. « إِلَیْهِ أُنِیبُ » و کریمه
و نیز در این کلمات ثلاثه طلب توفیق است از خداي تعالی براي اصابه در آنچه بجا آورد و ترك کند و استعانت در مجامع امور و
اقبال به او از جمیع وجوه و قطع اطماع کفار و اظهار فراغ از ایشان و عدم مبالات به عداوت ایشان و تهدید به رجوع به خداي متعال
براي جزاي اعمال.
[سوره هود ( 11 ): آیه 89 ] ... ص : 125
( وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقِی أَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ ( 89
پس باز به زبان نصح فرماید:
وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقِی: و اي گروه من، باید البته البته کسب نکند و شما را بر آن ندارد دشمنی و ستیزکاري من با شما در منع
از کمفروشی و مخالفت الهی. أَنْ یُصِ یبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ: اینکه برسد شما را مثل آنچه رسید قوم نوح علیه السّلام را از
هلاك به طوفان، أَوْ قَوْمَ هُودٍ: یا آنچه به قوم هود رسید از عذاب باد صرصر، أَوْ قَوْمَ صالِحٍ: یا آنچه رسید قوم صالح را از صیحه و
رجفه. وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ: و نیستند قوم لوط دور از شما، یعنی نزدیکند به شما در زمان و مکان. اگر از امم گذشته عبرت
نمییابید از این جماعت مؤتفکات عبرت یابید و این قدر در مخالفت الهی و عداوت با رسول سبحانی مکوشید که عاقبت وخیم و
عذاب الیم بر آن مترتب شود، چنانچه بر این امم سالفه وارد آمد.
ص: 126
[سوره هود ( 11 ): آیه 90 ] ... ص : 126
( وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ ( 90
پس از راه لطف موعظه فرماید:
وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ: و طلب آمرزش کنید پروردگار خود را به ایمان. ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ: 1- پس بازگشت نمائید به پرستش الهی از ستایش
- غیر. 2- طلب آمرزش کنید از خداي متعال، پس متوصل شوید به آن به سبب توبه. 3
استغفار کنید از گذشته و عازم باشید در آینده. 4- استغفار نمائید در حال، پس دائم و ثابت باشید بر آن. 5- استغفار نمائید در
علانیه، پس اضمار ندامت کنید در قلب. إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ: بدرستی که پروردگار من بخشاینده است بر مستغفران، دوستدار
تائبان.
تبصره: این مطلب مسلم آمده که ذات احدیت الهی منزه از جسمیت و عوارضات آن باشد، بنابراین اسماء صفات از قبیل: رحیم،
ودود، رءوف و غیره معناي حقیقی آن نسبت به مقام ربوبی شایسته نیست، زیرا صفت رحم عبارت است از حالت رقّتی در قلب که
آثار بخشش در خارج به سبب آن ظاهر شود (تعالی اللّه عن ذلک علوّا کبیرا) پس مراد رحیمیت از ذات حق تعالی، لازمه آن باشد
یعنی بخشایش نسبت به بندگان، و همچنین ودود لازمه دوستی که اظهار لطف و مرحمت باشد نسبت به بنده منظور فرماید، چنانچه
کسی مودت غیر داشته باشد به او احسان و انعام نماید، و یا رضاي الهی است از بندگان و قبول طاعت آنان و اثابت بر وفق آن، و
صفحه 82 از 241
این وعد است بر توبه بعد از وعید بر اصرار، و ممکن است که ودود به معنی مفعول باشد، یعنی بندگان او را دوست دارند و بدان
جهت کمال انقیاد امر او نمایند. یعقوب کرخی در شرح اسماء اللّه معنی ودود را بر این وجه نموده که: دوست دارنده نیکی به همه
خلقان و دوست گرداننده دلها به حق، یعنی ذات سبحانی دوست دارد نیکان را و نیکان او را دوست دارند. از حضرت رسالت صلّی
اللّه علیه و آله مروي است که شعیب
ص: 127
علیه السّلام خطیب انبیاء بوده.
[سوره هود ( 11 ): آیه 91 ] ... ص : 127
( قالُوا یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِینا ضَعِیفاً وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزِیزٍ ( 91
قالُوا یا شُعَیْبُ: قوم شعیب وقتی که استماع وعظ و تخویف کردند، گفتند:
اي شعیب. ما نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ: ما فهم نمیکنیم بسیاري از آنچه میگوئی از وجوب توحید و حرمت کمفروشی. این سخن را
بواسطه کمی تعقل و تفکر میگفتند، یا بر وجه عناد و اهانت، یا به جهت شدت نفرتشان از او اذهان خود را متوجه فرمایشات او
نمیگردانیدند تا آن را دریابند و به حقیقت آن رسند و الّا چرا فهم کلام ننمودي و حال آنکه شعیب در موعظه و نصیحت به
مرتبهاي بود که خطیب الانبیاء لقب داشت و قوم هم داراي عقل و شعور و ادراك بودند بنابراین عناد و لجاج. فقط آنها را بر این
وادار که توجه و التفاتی نداشته باشند.
وَ إِنَّا لَنَراكَ فِینا ضَ عِیفاً: و ما میبینیم تو را در میان خود بیقوت در دفع ما، یا ضعیف البصر، و بدین جهت اذیتی به تو نرسانیم. یا تو
را بیعزت و قوت و مددکار میبینیم که قادر باشی بر دفع ما.
دفع وهم: این مطلب برهانی شده که انبیاء باید صحیح البدن و تام الخلقه باشند، زیرا اگر هر آینه ناقص الخلقه از قبیل کور و کر و
لنگ باشند موجب تنفر طباع مردم، و آن مستلزم نقض غرض بعثت خواهد بود. و ایضا پیغمبر باید افضل از تمام اهل عصر باشد از
جهت کمالات روحیه و جسمیه، و با نقص خلقت سازش ندارد. بنابراین قولی که در این آیه شریفه ضعیف را به کوري تفسیر
ابا دارد از آن به شهادت ذوق سلیم. « فینا » نموده باطل و مردود است، بعلاوه کلمه
وَ لَوْ لا رَهْطُکَ: و اگر نبودند قوم و قبیله تو که ما از ایشان شرم داریم به سبب ص: 128
همدینی. لَرَجَمْناكَ: هر آینه سنگسار میکردیم یا تو را دشنام میدادیم. وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزِیزٍ: و نیستی تو بر ما ارجمند و مکرم به
مرتبهاي که عزت تو مانع رجم یا موجب رحم شود. این کلام از عادت سفیه محجوج است که در مقابل آیات و حجج الهیه، زبان
به سب و تهدید دراز کند. حاصل آنکه چون شعیب داراي عزت بود آنها گفتند: دست از قتل تو باز نداشتیم به سبب عزت تو، بلکه
بواسطه قوم تو است که در کیش مایند.
[سوره هود ( 11 ): آیه 92 ] ... ص : 128
( قالَ یا قَوْمِ أَ رَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیا إِنَّ رَبِّی بِما تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ ( 92
قالَ یا قَوْمِ أَ رَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ: فرمود شعیب اي قوم من، آیا عشیره من عزیزتر و دوستترند نزد شما از ذات احدیت خداوند
متعال. وَ اتَّخَ ذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیا: و فرا گرفتهاید شما امر الهی را پشت سر خود مانند چیز فراموش شده و انداخته شده به پشت؟
یعنی حقّ تبار من نگاه میدارید، و لکن فرمان پروردگار من در پس پشت افکنید به جهت شرك و مخالفت رسول او.
این کلام احتمال انکار و توبیخ و ردّ و تکذیب را دارد. إِنَّ رَبِّی بِما تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ: بدرستی که پروردگار من به آنچه شما بجا
صفحه 83 از 241
میآورید احاطه دارنده است بر وجهی که هیچ چیز بر او پوشیده و مخفی نیست و علم ازلیه الهیه به تمام جزئیات آن احاطه دارد و
شما را بر آن مجازات خواهد داد.
حق تعالی شعیب را بر اهل مدین فرستاد. «1» : علامه مجلسی رحمه الله فرماید
زمان او پادشاه جباري حاکم بود که هیچیک از پادشاهان تاب مقاومت او را
__________________________________________________
1) بحار الانوار ج 12 ص 384 از قصص الانبیاء راوندي. )
ص: 129
نداشتند و آنها با کفر به خدا و تکذیب پیغمبر کیل و وزن را کم میکردند براي غیر، و براي خود تمام میگرفتند. و پادشاه، آنها را
امر به احتکار (حبس طعام) مینمود. هرچند شعیب آنها را موعظه نمود فایده نبخشید تا آنکه سلطان، حضرت شعیب علیه السّلام و
مؤمنین به او را تبعید نمود. اول کسی که کیل و وزن را قرار داد حضرت شعیب علیه السّلام بود که به دست خود کیل و وزن نمود
و قوم او، اول تمام میدادند و بعد نقص در مکیال و میزان نمودند.
[سوره هود ( 11 ): آیه 93 ] ... ص : 129
( وَ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ مَنْ هُوَ کاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ ( 93
پس بر سبیل تهدید فرماید:
وَ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ: و اي قوم من بجا آورید بر همین حال که هستید از شرك و کفر و بخس، و بقدري که تمکن دارید
عمل کنید. إِنِّی عامِلٌ: بدرستی که من عمل کنندهام بر آنچه امر فرموده پروردگارم، یا بجا آورم آنچه بر آن هستم از انذار و
تخویف. سَوْفَ تَعْلَمُونَ: زود است که بدانید کدام خطا و جنایت کننده است بر نفس خود، یا زود باشد مبین شود براي شما و
بدانید عاقبت امر را. مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ: آن کس که بیاید بدو عذابی که او را رسوا سازد یا به فضیحت تمام او را هلاك کند،
یا زود باشد که بدانید کیست که بیاید او را عذابی که رسوا نماید او را. وَ مَنْ هُوَ کاذِبٌ: و بدانید آنکه دروغگوي است به زعم
شما و به جهت آن به عذاب خزي مؤاخذه شود یعنی زود باشد که بدانید من بر حق هستم نه شما، یا زود است که بدانید کیست
دروغگوي. وَ ارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ: و منتظر باشید عذابی را که من
ص: 130
میگویم، بدرستی که من نیز با شما منتظرم ورود عذاب را بر شما. یا شما منتظر باشید عذاب و لعنت را و من منتظرم ثواب و رحمت
را. یا منتظر باشید مواعید شیطان را و من منتظرم مواعد رحمان را.
در اکمال الدین صدوق رحمه الله و مجمع از حضرت رضا علیه السلّام: ما احسن الصّبر و انتظار الفرج: اما سمعت قول العبد الصّالح:
فرمود: چه نیکو است صبر و انتظار فرج، آیا نشنیدي قول بنده صالح را که منتظر باشید و من با شما «1» . و ارتقبوا انّی معکم رقیب
منتظرم.
«2» . ایضا عیاشی از آن حضرت روایت نموده که انتظار فرج از فرج باشد، بعد این آیه تلاوت فرمود
که: هشام بن عبد الملک مرا فرستاد که چاهی در «3» عبرت: علامه مجلسی رحمه الله به سند معتبر از سهل بن سعید نقل نموده
رصافه حفر کنم، چون دویست قامت کندیم سر مردي پیدا شد، چون اطرافش را کندیم دیدیم که مردي است بر روي سنگی
ایستاده و جامههاي سفید پوشیده و دست راست او بر سرش گذاشته به روي ضربتی که بر سرش زده بودند، هرگاه دستش را از آن
موضع برمیداشتیم خون جاري میشد، چون رها میکردیم بر روي ضربت میگذاشت خون بند میآمد، و در جامهاش بود: منم
صفحه 84 از 241
شعیب بن صالح که حضرت شعیب پیغمبر مرا به رسالت به قوم فرستاد، پس ضربتی بر من زدند و مرا در این چاه انداختند و خاك
بر روي من ریختند. چون قصه را به هشام نوشتیم در جواب نوشت که آن چاه را پر کنید و در جاي دیگر چاه حفر کنید.
[سوره هود ( 11 ): آیه 94 ] ... ص : 130
( وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا شُعَیْباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَۀٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَۀُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ ( 94
__________________________________________________
. 1) کمال الدین ج 2 ص 645 )
. 2) تفسیر عیاشی ج 2 ص 159 )
. 3) بحار الانوار ج 12 ص 383 )
ص: 131
وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا: و چون آمد فرمان عذاب ما. نَجَّیْنا شُعَیْباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ: نجات دادیم شعیب را و آنانکه ایمان آورده بودند با او
بتمامه. بِرَحْمَۀٍ مِنَّا:
به بخشایشی از ما که آن اعطاي توفیق و الطاف بود که بدان سبب مهتدي شده از عذاب خلاصی یافتند.
در دو قصه دیگر که بین این دو واقع شده، به جهت آنست که در دو قصه متوسط « فا » اینجا مانند قصه عاد و ذکر « واو » نکته: ذکر
وعد غیر » سبق ذکر و عدي نشده بود که متفرع بر آن باشد به خلاف قصه صالح و لوط که بعد از او واقع شده و ذلک قوله
سببیه واقع شده. « فاء » و لذا اینجا به « انّ موعدهم الصّبح » و قوله « مکذوب
وَ أَخَ ذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَ ۀُ: و فرا گرفت آنانکه ستم نمودند بر خود به سبب کفر و کافر شدند، صداي جبرئیل که به صورت
بمیرید بتمامه. فَأَصْ بَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ: پس گشتند در سراهاي خود مردگان به زمین افتاده « موتوا جمیعا » مهیب ایشان را گفت
بینام و نشان.
نزول عذاب: مشهور میان مفسران آنکه: چون تکذیب حضرت شعیب را قوم او به نهایت رسانیدند، حق تعالی بر ایشان گرمائی
شدید فرستاد که نفسهاي ایشان را گرفت، چون داخل خانهها شدند گرما در خانه داخل و سایه فایده نمیبخشید ایشان را، و آب
هم باندازهاي گرم شد که نتوانستند بیاشامند تا از گرما بریان گردیدند. پس حق تعالی ابري بر ایشان فرستاد، همگی به سایبان ابر
پناه بردند، و چون در زیر ابر جمع شدند ابر بر ایشان آتش بارید و زمین بلرزید تا همه سوختند و خاکستر شدند.
ص: 132
[سوره هود ( 11 ): آیه 95 ] ... ص : 132
( کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ ( 95
کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیها: گویا هرگز درنگ نکردهاند در آن منازل. أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ: آگاه باشید و بدانید دوري از رحمت خدا و هلاکت
براي قوم مدین است. کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ: همچنانکه دور شدند از رحمت الهی و هلاك گشتند قوم ثمود. تشبیه قوم مدین به ثمود
براي آن است که عذاب صیحه به هر دو طاري شد. در تیسیر- از ابن عباس نقل است که هیچ دو امت به یک عذاب هلاك نشدند
«1» . مگر قوم شعیب و قوم صالح، اما قوم ثمود صیحه از تحت ایشان بود، و اهل مدین را از فوقشان
[سوره هود ( 11 ): آیه 96 ] ... ص : 132
صفحه 85 از 241
( وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ ( 96
بعد از آن قصه موسی علیه السّلام را بیان میفرماید:
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا: و هر آینه به تحقیق فرستادیم موسی علیه السّلام را به رسالت با تورات و معجزههائی که نشانههاي صحت
نبوت و رسالت او بودند. وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ: و با حجتی ظاهر و واضح و خالص از تلبیس و تمویه که آن عصا بود. و ذکر آن فقط به
جمیع معجزات او باشد. و فرق میان آیت و سلطان آنست که « بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ » جهت فرط وضوح آنست، و ممکن است مراد
آیت اعمّ از امارت و دلیل قاطع باشد، و سلطان مبین مخصوص به
__________________________________________________
1) در تفسیر منهج الصادقین ج 4 ص 450 گفته. )
ص: 133
سلطان مشتق از سلیط به معنی روغن زیت که از آن چراغ افروزند و «1» برهان قاطع که در آن جلا و هویدائی باشد. زجّاج گفته
چون مردم به روشنائی بیّنات الهیّه، مهتدي شوند، لذا آن را سلطان گفتند. خلاصه میفرماید موسی علیه السّلام را فرستادیم با آیات
و حجج و بینات.
[سوره هود ( 11 ): آیه 97 ] ... ص : 133
( إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ ( 97
إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ: به سوي فرعون و گروه اشراف از قوم او. فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ: پس پیروي کردند فرمان فرعون را در کافر شدن و
ایمان نیاوردن به موسی علیه السّلام. یا تابع طریقه فرعون شدند که منهمک بود در گمراهی و سرکشی و داعی به آنچه ظاهر الفساد
بود به سبب فرط جهالت و عدم استبصار ایشان. وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ: و نبود کار فرعون راه راست نماینده، یا نبود صاحب رشد و
صواب، بلکه غیّ محض و ضلال صریح بود. و امر ممکن است که قول یا فعل باشد: قول فرمان او، و فعل کارهائی است که او
میکرد و ایشان به او اقتدا مینمودند و چون در دنیا قوم تابع فرعون شدند، لا جرم در آخرت هم تابع او باشند.
[سوره هود ( 11 ): آیه 98 ] ... ص : 133
( یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَۀِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ ( 98
یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَۀِ: پیش روي خود کند قوم خود را و ایشان تابع
__________________________________________________
. 1) تفسیر مجمع البیان ج 5 ص 190 )
ص: 134
او باشند روز قیامت، فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ: پس در آورد ایشان را به آتش جهنم.
نکته: ایراد به لفظ ماضی با آنکه قیامت هنوز نیامده به جهت آن است که احوال قیامت لا محاله بودنی است بر وجهی که هیچ
شک و شبهه در آن نخواهد بود در مرتبه تحقیق وقوع مانند ماضی است، لذا به لفظ ماضی تعبیر فرمود و در اصطلاح معانی بیان
مستقبل محقق الوقوع نیز به ماضی استعمال شود.
وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ: و بد آبگاهی است آتش که وارد آن شوند به حالت تشنگی، یا بد جایگاهی است محل ورود که جهنم
باشد، یا بد کسانی هستند که به جهنم وارد شوند.
صفحه 86 از 241
بر آن یا براي « ورد » در اصل ابشاري است براي تبرید جگر و تسکین عطش، و آتش بر ضد آن باشد. بنابراین اصطلاح « ورد » : تنبیه
وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ » مقابله و مطابقه آنچه اهل بهشت بر آن وارد شوند از نهرها و چشمهها، و ایضا در حکم دلیل است بر فرمایش
چه هرکه را عاقبت او این باشد، هر آینه در امر او رشد و صلاح نباشد. و اشعار به آنکه مراد به رشد چیزي است که مأمون و « بِرَشِیدٍ
عاقبت نیک دارد.
[سوره هود ( 11 ): آیه 99 ] ... ص : 134
( وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ لَعْنَۀً وَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ ( 99
وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ لَعْنَۀً: و ملحق شدند فرعون و قوم او در این دنیا لعنت را که دوري از رحمت الهیه و نزدیکی به هلاکت ابدیه است.
وَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ: و روز قیامت نیز دوري از رحمت که مستلزم عذاب سرمدي است در عقب ایشان خواهد بود. بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ: و بد
عطائی است داده شده به ایشان، یعنی لعنت هر دو جهان و جدا نشدن از آنان.
تنبیه: ایراد عطا براي لعنت به جهت آنست که در مقابله نعمی است که
ص: 135
وارد شده بر آنها دو لعنت از خداي متعال لعنت دنیا و لعنت آخرت. نافع بن ازرق از ابن «1» : به اهل بهشت عطا میشود. قتاده گفته
گفت: لعنت بعد از لعنت. « الرّفد المرفود » چیست «2» : عباس پرسید
[سوره هود ( 11 ): آیه 100 ] ... ص : 135
( ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْقُري نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصِیدٌ ( 100
ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْقُري آنچه را که ذکر نمودیم بعض از اخبار شهرهاي مهلکه معذّبه است. نَقُصُّهُ عَلَیْکَ: که قصه میکنیم و میگوئیم
آنها را براي تو. مِنْها قائِمٌ وَ حَصِ یدٌ: بعضی از آن شهرها باقی است به آبادي و برجاي مانده مانند زرع ایستاده، و برخی از آن شهرها
آن شهرهائی است که اثر آن دیده میشود مثل دیار عاد و ثمود، :« قائم » . خراب و ویران شده و درهم شکسته مانند درویده
آنهائی که بکلی آثار آن محو شده مثل دیار نوح و لوط. :« حصید »
[سوره هود ( 11 ): آیه 101 ] ... ص : 135
وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَ هُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ
( تَتْبِیبٍ ( 101
وَ ما ظَلَمْناهُمْ: و ما ستم ننمودیم اهل این شهرها را به اهلاك ایشان.
__________________________________________________
[...] . 1) تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 191 )
2) مصدر سابق. )
ص: 136
وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَ هُمْ: و لکن ایشان ستم کردند بر نفسهاي خود به سبب کفر و طغیان و عناد که موجب عذاب ایشان شد. فَما أَغْنَتْ
عَنْهُمْ: پس بینیاز ننمودند و نفع نرسانیدند و قدرت دفع نداشتند از ایشان. آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ: بتانی را که پرستش و
طلب حوائج مینمودند از آنها غیر از خداوند متعال. مِنْ شَیْءٍ: هیچ چیز را از جلب نفع و دفع ضرر. حاصل آنکه خدایانی که از
صفحه 87 از 241
فرط جهالت و غوایت غیر از ذات احدیت ستایش مینمودند، هیچ فایده براي آنها نداشت. لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ: وقتی که آمد فرمان
عذاب پروردگار تو به عذاب ایشان. وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ: و نیفزود ایشان را جز هلاك رسانیدن و زیان تمام رسانیدن. اضافه
هلاکت به اصنام به جهت آنست که آنها سبب هلاکت شدند، که اگر آنها را عبادت نمیکردند بدین عذاب مبتلا نمیشدند.
[سوره هود ( 11 ): آیه 102 ] ... ص : 136
( وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ الْقُري وَ هِیَ ظالِمَۀٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ ( 102
وَ کَ ذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ: و همچنین باشد گرفتن پروردگار تو. إِذا أَخَ ذَ الْقُري وَ هِیَ ظالِمَۀٌ: چون بگیرد به سخط خود اهل دیار را، و
حال آنکه اهل آنها ظالم باشند بر خود به سبب کفر و شرك و طغیان و مخالفت حضرت منان.
إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ: بدرستی که گرفتن خداوند قهار دردناك و سخت است، و از آن گرفتن کسی را روي خلاصی و رهائی
نیست.
تبصره: آیه شریفه مبالغه در تحذیر است هر کسی را که ظالم باشد بر خود یا بر غیر از عاقبت وخیم و عذاب الیم.
حضرت امیر المؤمنین در ذیل خطبه 68 فرماید: عباد اللّه این الّذین عمّروا فنعموا و علّموا ففهموا و انظروا فلهوا و سلموا فنسوا؟ امهلوا
طویلا و منحوا جمیلا و حذّروا الیما و وعدوا جسیما احذروا الذّنوب المورّطۀ و العیوب المسخطۀ یا اولی
ص: 137
الابصار و الاسماع و العافیۀ و المتاع! هل من مناس او خلاص او معاذ او ملاذ او فرار او محار؟ ام لا؟ فانّی تؤفکون ام این تصرفون ام
بما ذا تغترّون؟ ...
یعنی اي بندگان خدا، کجایند آن کسانی که عمر داده شده بودند، پس زیستند به ناز و نعمت. و آموزانیده شدند، پس فهم کردند
به فطن سلیمه. و مهلت داده شدند، پس غفلت ورزیدند و اعراض نمودند از طاعات. و سالم گردانیده شدند از آفات، پس فراموشی
اختیار کردند بر تذکیرات و تنبیهات. مهلت داده شدند زمان دراز و عطا داده شدند در زمان دراز با برگ و ساز و ترسانیده شدند به
عذاب دردناك و وعده داده شدند به نعمتهاي بزرگ و ایشان به سبب دنیا بازماندند از آن نعمتها. حذر کنید و دوري جوئید اي
بندگان خدا گناهانی را که اندازندهاند صاحب خود را در هلاکت و از عیبهائی که به خشم آرندهاند حضرت عزت را. اي صاحبان
دیدههاي بینا و گوشهاي شنوا و اي صاحبان عافیت و متاع دنیا آیا هیچ گریزي هست از امر الهی یا هیچ خلاصی هست از عقوبت
اخروي یا هیچ پناهی و گریزگاهی هست یا هیچ فرارگاهی یا جاي بازگشتی یا هیچ مقرّي و مناصی و مفرّي نیست؟ و این ظاهر
باشد که نیست، پس چگونه سرپیچی کنید از فرمان الهی، یا کجا میگردید، یا به چه چیز فریفته میشوید؟ پس در پناه حق گریزید
و از عصیان و طغیان دوري جوئید.
[سوره هود ( 11 ): آیه 103 ] ... ص : 137
( إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ ( 103
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً: بدرستی که در این نزول عذاب بر امم طاغیه یا از فصص اقوام هالکه، هرآینه عبرت و اعتباري است. لِمَنْ خافَ
عَذابَ الْآخِرَةِ: براي کسی که بترسد از عذاب قیامت، یعنی تأمل نماید در آن تا عالم
ص: 138
شود به آنکه آنچه به امم سابقه رسیده نمونه عذابی است که مهیا شده در آخرت براي کفار و یاغیان، یا منزجر شود از موجبات آن
به جهت علم او به آنکه صدور این عذاب از ذات قاهر قادري است که فاعل مختار باشد، چه هر که منکر آخرت باشد فناي عالم را
صفحه 88 از 241
محال و قائل نیست به فاعل مختار و وقوع این امور عظیمه را از حوادثات اوضاع فلکیه داند نه به سبب کفر و شرك و سرکشی
هلاك شدگان. ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ: روز قیامت روزي است که جمع شوند در آن روز تمام مردم از اولین و آخرین براي
حساب و جزاي اعمال از ثواب و عقاب. وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ: و آن روزي است که حاضر گردانیده شدهاند تمام خلایق از جن و
انس و اهل آسمان و زمین.
تنبیه: آیه شریفه دلیل باشد بر اثبات معاد و حشر خلایق در محضر رب العباد، زیرا به برهان عقلی ثابت شده که ذات احدیت الهی
صادق القول، و این قرآن هم تماما وحی منزل و کلام سبحانی است، بنابراین آیه کریمه دلیل صدقی خواهد بود بر حقانیت معاد و
حشر عباد.
تغییر جمله فعلیه به اسمیه به جهت دلالت است بر اثبات معنی جمع از براي آن روز و وقوع آن لا « یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ » : نکته: قوله
و معنی جمع براي .« یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ » محاله و تنبیه بر آنکه مردمان از آن منفک نخواهند شد، پس این ابلغ است از کریمه
آن روز، جمع مردمان است براي آنچه در او است از محاسبه و مجازات.
[سوره هود ( 11 ): آیه 104 ] ... ص : 138
( وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ ( 104
وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ: و تأخیر نمیداریم آن روز را مگر براي گذشتن مدت معین مقدر نزد ما براي تکلیف بندگان، یعنی تا
آن مدت که حکمت ما مقتضی آن است منقضی نشود، قیامت قائم نگردد.
ص: 139
[سوره هود ( 11 ): آیه 105 ] ... ص : 139
( یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ ( 105
یَوْمَ یَأْتِ: روزي که بیاید و واقع شود جزا در آن، یا آن روز مشهود چون حادث شود، لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ: سخن نگوید هیچکس
و این در موقفی « لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ » : که او را نفع رساند از جواب، یا شفاعت مگر به فرمان خداوند متعال، کقوله
یا مأذون « هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ » : خاص باشد. و اما موقف دیگر ابدا اجازه سخن گفتن نباشد چنانچه فرماید
به دلیل « یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها » در جوابات حقه باشد و ممنوع از اعذار باطله. و ایضا این آیه مناقض نیست با کریمه
چه ممکن است حق تعالی ایشان را اجازه فرموده باشد در مجادله تا حجت بر ایشان لازم گرداند و یا آنکه آن آیه در « إِلَّا بِإِذْنِهِ »
وقت خاص و این آیه در وقت دیگر باشد.
روز قیامت چون خلایق را در صعید سیاست بدارند، از جانب رب العزة ندا :«1» در تفسیر ابو الفتح قدس الله سره مروي است که
رسد که همه انبیا و صدیقان و شهیدان حاضر آیند. ملائکه صفها کشیده ندا رسد: (من عبدنی حقّ عبادتی؟) کیست که مرا پرستیده
چنانچه حق پرستش من است؟ هیچکس را زهره جواب نباشد. دیگر باره ندا رسد، ملائکهاي که همه عمر را از بدایت خلق عالم تا
نهایت فنا در یک طاعت بسر برده باشند آواز برآرند و به زبان عجز و مذلت اعتراف کنند که (سبحانک ما عبدناك حقّ عبادتک)
.« یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ » و این ملائکه آنها باشند که همه عمر در یک رکوع یا یک سجود یا یک نوع تسبیح بسر بردهاند و کریمه
فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ: پس بعضی از مردم بدبخت باشد که به مقتضاي وعید جاي او جهنم باشد، و برخی نیکبخت که به موجب وعد
بهشت مأواي او باشد.
__________________________________________________
صفحه 89 از 241
. 1) تفسیر ابو الفتح ج 6 ص 319 )
ص: 140
پس شقی کسی است که ناامید گشته از ثواب و مستحق شده عقاب را به سبب سوء اختیار خود در کسب کفر و سرکشی و
گمراهی، و سعید آنکه رستگار از عقاب و فایز به ثواب گردیده به سبب حسن اختیار خود در کسب ایمان و بندگی و فرمانبرداري.
تبصره: خداوند سبحان در این آیه شریفه اخبار فرماید که مردمان دو قسمت باشند: یک دسته شقی، آنانکه در دنیا بالاختیار، بدون
قهر و اضطرار، کفر و ضلالت را که باعث شقاوت ابدیه است، اختیار کردند لا جرم در آخرت شقی مبعوث شوند. گروهی دیگر
سعید، کسانی که به اختیار، بدون اجبار، ایمان و هدایت را که موجب سعادت سرمدیه است قبول نمودند لذا در قیامت سعید
محشور گردند. و الطاف الهیه از قدرت و تمکین و ارسال رسل و انزال کتب نسبت به هر دو طبقه مساوي و هر یک در کسب
.« إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً » طریقه مختارند
موعظه: سعادت و شقاوت را علاماتی باشد. در حقایق سلمی بیان نموده که علامت سعادت پنج چیز است: 1- نرمی دل. 2- بسیاري
گریه. 3- نفرت از دنیا. 4- کوتاهی آرزو. 5- شرمناکی و نشانه شقاوت هم پنج چیز است:
- -1 سختی دل. 2- خشکی دیده. 3- رغبت به دنیا. 4- درازي آرزو. 5
بیحیائی. شیخ ابو سعید حرار فرموده که: حق تعالی در این سوره مبارکه دو امر عظیم را بیان فرموده: یکی سیاست جباري و سطوت
قهاري که دمار از روزگار برآورده، و دیگر حکم شقی و سعید را.